رویایی دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا ..درداکه رازپنهان خواهدشد آشکارا نويسندگان شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : Ehsanta
مسافر کناری ام در نیمه راه کرایه اش را حساب کرد.راننده تاکسی باقی پولش را که یک اسکناس فرسوده بود،به او داد.به محض اینکه خواست اعتراض کند با اشاره به سکوت ،اسکناسش را با یک اسکناس نو عوض کردم.بدون آنکه راننده متوجه شده باشد با همان پول، کرایه ام را حساب کردم.راننده با اعتراض گفت: (( آقا این پول رو عوض کن، کسی بر نمی داره ))!! نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |